محل تبلیغات شما
گاهی اوقات، یه حسی برای آدم پیش میاد که خودشم نمیدونه چیه!
منم الان دقیقا تو همون حالتم.
یه چیزی مثل خواب.
مثل ناباوری.
مثل .
نمیدونم.
شاید به قول هانیه یه لحظه ی معلق.
یه چیزی که خودمم نمیدونم چیه!
الان یه جوریم.
حتی از وجود خودم اطمینان ندارم.
بیدارم؟
خوابیدم؟
مردم؟
زنده ام؟
چمه؟
نه که ناراحت باشما.
یه حس عجیبی دارم.
همه چیز اطرافم یهو تغییر کرد.
تغییر.
تغییر.
تغییر!!!
فاضله راست میگفت.
همه چی "داد" میزد این اتفاق قراره بیوفته.
بعضی وقتا به خودم میگم.
لعنتی.!
چرا حرفشو باور نکردی؟
چرا هر هر خندیدی و "شوخی کردم!" ـا شو باور کردی؟
لعنتی.!
چرا لعنتی چرا؟!
چطور اینقدر سریع؟
چطور؟
چرا؟
برای چی؟
کی؟
کجا؟
یه روز غایب شدن.
شاید چیز مهمی به نظر نیاد نه؟
این ور اون ور دویدن مامانش تو مدرسه شاید چیز خیلی مهمی به نظر نیاد نه؟
امتحان ترم ندادنم چیز مهمی نبود؟
گرفته شدن حال همه هم چیز مهمی نبود؟
چرا جدی نگرفتم؟
حرفای شهبازلی رو که میگفت "اون دوستت رفت خارج؟"
چرا نرفتم ازش بپرسم که ملیکا. واقعا داری میری؟
چرا .
چرا فک کردم داره شوخی میکنه؟
چرا برای تولدش هیچی نخریدم؟
چرا؟
اره.
لعنتی اصلا برای تو مهم نیست که!
تا کی میخوای دروغ بگی؟
رفتی به ننت گفتی اصلا برات مهم نیست اگه بره؟
بعد یه ساعت و یه ربع تو مدرسه گریه کردی؟
انصافت کجا رفته؟
مگه شما نبودین که 4 سال با هم دوست بودین؟
لعنتی مگه تو بلند ترین خنده هاتو تو مدرسه مدیون کی هستی؟
لعنتی مگه اعصاب خورد کن ترین روزای مدرستو کی برات ساخت؟
لعنتی مگه کی باعث شد اون دوربین کوفتی رو برات بخرن؟
لعنتی برات مهم نبود.؟
بعد منو بگو قبل اومدنش برا خدافظی هی با خودم میگفتم: برا چی این هاله اینقد گرفته شده؟
بعد منو بگو که وقتی اومد و هاله اول از همه بدو بدو رفت بغلش کرد تعجب کردم.
بعد منو بگو از گریه کردناش تعجب کردم
هنوز اون صحنه جلو چشامه.
که هاله چجوری بغلش کرد.
که سارا چجوری گفت "حیدری راحتم نذار!"
که چجوری فاضله گفت "من دیگه چرا گریه میکنم؟"
یادم نمیره نمیره نمیره نمیره نمیتونه که بره!
که گفت شما برین امتحانتونو بنویسین بعدا با هم عکس میگیریم.
که چجوری برای لحظه ی آخر وارد کلاس شد و پریدم بغلش.
که چطور یهو بغضم ترکید و وسط جلسه تو بغلش زار زدم.
که آیناز چجوری گفت "اگه من میمردم دوستام اینجوری نمیشدن!"
که شهبانو چجوری گفت "ای کاش منم میرفتم"
که چجوری یه عده از گریه کردنامون تعجب کرده بودن.
که چجوری به مسخره گرفته بودنش.
که سر جلسه چقدر صدای فین فین منو هاله و اسرا میومد.
که چجوری برای اولین بار گریه ی ملیکا رو از ته دل دیدم.
که بعد از جلسه ستاره گفت "ینی گریه کردینااا!"
که منم با جدیت گفتم "من گریه نمیکردم!"
در حالی که هنوز چشمام میسوختن.
هنوز داغ بودن.
هنوز قرمز بودن.
که چجوری توی اون سرما بعد از امتحان دقیقا یه ساعت موندیم و عکس گرفتیم و بغل کردیم و گریه کردیم.
چطور میتونه یادم بره؟
که هاله چجوری گریه میکرد؟
که اسرا چجوری گریه میکرد؟
که ملیکا چجوری گریه میکرد؟
که فاطمه با هق هق میگفت که "برو گمشو! دیگه بهت فکر نمیکنیم و همگی فراموشت میکنیم!"؟
چجوری فراموش کنم؟
کاپشن نیم میلیون دلاریشو؟
معبدشو؟
موگو موگو هاشو؟
عینکشو؟
چطوری میتونم فراموش کنم؟
وقتی رو که گفت : شما همتون برام مثل خواهرید. شایدم از خواهر عزیز تر.!
وقتی که میگفت : هیچکدومتونو فراموش نمیکنم؟
وقتی که میگفت : هرگز نمیتونم دوستایی مثل شما پیدا کنم؟
وقتی که میگفت : میخوام تا آخرین لحظه باهاتون باشم؟
وقتی که میگفت : اگه قرار گذاشتین بهم بگینااا!
که چجوری خونه جدیدمونو بهم تبریک گفت؟
چجوری فراموش کنم؟
جمله ی "هنوز هیچی معلوم نیست" رو؟
جمله ی " بر میگردم!" رو؟
جمله ی "تابستون همو میبینیم" رو؟
جمله ی "برای همیشه که نمیرم!" رو؟
چیکار کنم؟ 
با این حسم چیکار کنم؟
چجوری باور کنم که رفت؟
که دیگه نمیتونم تو مدرسه ببینمش؟
چجوری.
آخه چجوری

Stay strong, just like your tree

دلم الکی خوشه دیگه=)~

خونمون آتیش گرفت!

چجوری ,یه ,تو ,ی ,میگفت ,رو ,که چجوری ,که میگفت ,تو مدرسه ,رو؟جمله ی ,نمیره نمیره ,نمیره نمیره نمیره

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Edward's receptions افشاگر *❤~❤ دنیــا رویــاهایـ من ❤~❤* Theresa's page Robert's notes صبح لرستان Jennifer's style nochursbestmoun cithureter مذهبی دانلود